کد مطلب:12377 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:252

خطرها آشکار می شود
قریش چهل یا پنجاه تن از افراد خود را مأمور كرد، و به آنان دستور داد كه

در نزدیكی لشكر رسول خدا فرود آیند، تا یكی از یارانش را مورد اصابت خود قرار دهند. گروهی از اصحاب پیامبر آنان را سخت گرفتار كردند، و نزد مصطفی آوردند. حضرت آنان را عفو نمود، و آزادشان كرد؛ با آنكه این گروه سنگ و نیزه به لشكر مسلمانان پرتاب نموده بودند. اصرار و برنامه مصطفی این بود كه بكوشد قریش را از بداندیشی و گمراهیش بازگرداند، و بدین وسیله راه خود را به جانب بیت الحرام بازكند. دامادش عثمان بن عفان را كه از خاندان عبدشمس بود فرستاد تا باز برای آنان تكرار و تأكید كند كه مصطفی برای نبرد نیامده است، بلكه به منظور زیارت این خانه و احترام و بزرگداشت آن به اینجا قدم گذاشته است.



[ صفحه 257]



قریش در حالی كه می خواستند رضایت عثمان را به خود جلب كنند، پس از آنكه پیام مصطفی را به آنان رسانید به او گفتند: «اگر تو می خواهی كه خانه خدا را طواف كنی طواف كن.» او در پاسخ گفت: من چنین نمی كنم مگر هنگامی كه رسول خدا (ص) این خانه را طواف كند» قریش عثمان را نزد خود بازداشت كردند. شاید بدان جهت كه كوشش آنان به شكست منتهی شده است، این كار فایده ای را نصیبشان كند. در همین اوضاع و احوال شایعه ای از مكه منتشر شد كه: عثمان بن عفان كشته شده است. به محض آنكه این خبر به گوش پیامبر رسید فرمود: «منتظر نخواهیم نشست. و با آنان به مبارزه و نبرد خواهیم پرداخت». لذا اصحاب خود را فراخواند و بر این مبارزه با آنان بیعت نمود. این همان بیعتی بود كه زیر درختی در آن محل انجام پذیرفت و به بیعت رضوان معروف شد، و آیات فتح در اینجا نازل گردید: «ان الذین یبایعونك انما یبایعون الله، یدالله فوق أیدیهم، فمن نكث فانما ینكث علی نفسه، و من اوفی بما عاهد علیه الله فسیوتیه أجرا عظیما.» فتح/10 ترجمه: ای رسول ما، مؤمنانی كه در حدیبیه با تو بیعت كردند در حقیقت با خدا بیعت نمودند. قدرت خدا بالای همه قدرتهای دیگران است، و هر كس كه پس از آن نقض بیعت كند بداند كه به زیان خویش اقدام كرده است، و هر كس كه به عهد خویش وفا كند خداوند بزودی پاداش بزرگی به او عطا خواهد كرد. طولی نكشید كه خبر صحیح و یقینی در مورد عثمان آمد كه: او كشته نشده است. بیعت رضوان قریش را به تردید و بددلی دچار ساخت. تصمیم این گروه كوچك و مؤمن را به قریش ثابت كرد كه پیامبر و یارانش محكم و استوار، با شجاعت و فداكاری تمام در برابر دشمنان حق ایستاده اند. و غیرت و حمیت جاهلیت قریش هرچه باشد بگونه ای نیست كه اگر جنگی شعله ور شود پیروز شوند. در حالی كه پیش از آن، در جنگ بدر با اینكه مسلمانان تعدادشان كمتر و قریش با جمعیت و ساز و برگشان امیدشان در غلبه بر مسلمانان بسی بیشتر بود مع ذلك مسلمانان پیروز شدند. اما، نه، صحیح نیست كه پس از درسی كه قریش از جنگ بدر گرفت، جنگی كه میزان نیروها در آن مشخص



[ صفحه 258]



شده بود، جنگ دیگری دندان تیز كند.

«سهیل بن عمرو» مأمور دیگر قریش برای گفتگو در باب صلح از مكه آمد... قریش او را در تصمیم گیری آزاد گذاشتند، و درباره صلح شرطی با او نكردند، جز آنكه گفتند: «محمد را از ورود به مكه در این سال منصرف ساز. زیرا به خدا قسم كه عرب هرگز سابقه ندارد كسی یا گروهی با قدرت و زور بر آنان وارد شود».

گفتگو میان مصطفی و فرستاده قریش جریان یافت، و هر دو طرف راضی شدند بر اینكه محمد (ص) با اصحابش امسال از مكه به مدینه مراجعت كند، و در موسم حج سال آینده برگردند، و به مكه داخل شوند، و سه شبانه روز بدون سلاح در آنجا اقامت نمایند؛ مگر سلاح راكب. یعنی شمشیرها در غلاف باشد.

بر اساس صلحی كه مدت آن را ده سال توافق كردند قرار بر این شد كه: هر كس از قریش در این مدت به گروه مسلمانان پیوست، مسلمانان او را به قریش برگردانند، و هر فردی كه از مسلمانان به قریش پیوست او را برنگردانند.

یاران مصطفی (ص) این قرارداد صلح میان حضرت و «سهیل بن عمرو» را تبعیت می كردند درحالی كه بعضی آنان هدف شروط قرارداد و حكمت آن از نظرشان پنهان بود.

صلحی كه به پیامبر گرامی فرصت می داد تا به گروهكهای یهودی بپردازد، و شر و فتنه آنان را قطع نماید. مانع و مسأله ای در كار نبود برای كسی كه به قریش برگردانده شود. زیرا آن امر آزمایشی برای عقیده او بود. و خیری هم نبود در كسی كه از گروه مسلمانان به قریش ملحق شود. زیرا برگشت او فایده ای به آنان نمی رسانید، و نیازی هم به او نداشتند.

وقتی كه رضایت دو طرف به شروط صلح انجام یافت، و چیزی باقی نماند جز آنكه این شروط نوشته شود، عمر بن خطاب با اعتراض به ابوبكر گفت: ای ابوبكر، آیا این فرد رسول خدا نیست؟ ابوبكر گفت: بلی. عمر سؤالهای خود را پی درپی آورد كه: «آیا ما مسلمان نیستیم، و آیا اینان مشرك نیستند؟ پس چرا ننگ و خواری در دینمان نصیب ما شود؟»

ابوبكر می كوشید او را وادار كند تا به حكمتی كه رسول خدا بدان راضی شده است



[ صفحه 259]



تسلیم شود، ولی عمر رو به سوی مصطفی كرد، و همانند مطالبی را كه از ابوبكر پرسیده بود از آن حضرت پرسید كه: آیا تو رسول خدا نیستی، و آیا ما مسلمان نمی باشیم، و آیا اینان مشرك نیستند؟ پس چرا در دینمان خواری و ننگ به ما تحمیل شود؟ پیامبر گرامی ساكت و منتظر ماند تا عمر از گفتن تمام آنچه كه می خواست فارغ شد. آنگاه پیامبر در سه جمله به او پاسخ داد؛ نه زیادتر. فرمود:

«من بنده خدا و فرستاده او می باشم، هرگز از فرمان او سرپیچی نخواهم كرد، و هرگز خدای من مرا غافل و ضایع نخواهد نمود». آنگاه پسر عمش علی بن ابیطالب (ع) را فراخواند، و عین عبارت صلح نامه را بر او املا نمود، و امیرمؤمنان (ع) آنها را نوشت [1] ، و افرادی از مسلمانان و افراد دیگری از مشركان را بر آن صلح نامه شاهد گرفت... آنگاه حضرت بجانب شتر قربانی خود برخاست و آن را ذبح كرد، و پشم و پوست آن را جدا كرد و پاك نمود، و اصحاب خود را فراخواند تا آنان هم این كار را انجام دهند. عده ای از آنان كه از شروط صلح راضی نبودند مردد شدند. ولی بمحض آنكه دیدند پیامبر گرامی شتر قربانی خود را نحر می كند و پشم و پوست آن را جدا می نماید همگی سریعا برخاستند و شتر قربانی خود را ذبح كردند، و پشم و پوست آن را كندند.

طولی نكشید كه حكمت این صلح مهم را كه قرآن كریم آن را یك پیروزی بزرگ و آشكار بشمار آورد دقیقا فهمیدند. سوره فتح در همین موضوع نازل شد، و در این سوره خدای تعالی به رسول خود مصطفی (ص) چنین می فرماید:

«لقد رضی الله عن المؤمنین اذ یبایعونك تحت الشجرة فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السكینة علیهم و أثابهم فتحا قریبا(19). و مغانم كثیرة یأخذونها و كان الله عزیزا حكیما(18)وعدكم الله مغانم كثیرة تأخذونها فعجل لكم هذه و كف ایدی الناس عنكم و لتكون آیة للمؤمنین و یهدیكم صراطا مستقیما(20). و اخری لم تقدروا علیها قد احاط الله بها،و كان الله علی كل شی ء قدیرا»(21)فتح / 18 تا 21



[ صفحه 260]



ترجمه: 18- خداوند از مؤمنانی كه در زیر آن درخت با تو بیعت كردند راضی شد. خدا آنچه را در قلوب آنان (از صداقت و ایمان) نهفته بود می دانست. لذا آرامش و اطمینان را بر دلهای آنان نازل كرد، و فتح و پیروزی نزدیكی، به عنوان پاداش نصیب آنان فرمود.

19- و غنائم بسیاری كه آن را به دست می آورند. و خداوند صاحب عزت و قدرت و حكمت است.

20- خداوند غنائم فراوانی به شما وعده داده است كه آنها را به دست می آورید. ولی این یكی را زودتر برای شما فراهم ساخت. و دست تعدی دشمنان را از شما بازداشت تا نشانه ای از لطف خدا بر مؤمنان باشد، و شما را به راه راست هدایت كند.

4- و نیز غنائم و فتوحات دیگری كه شما قدرت بر آن را نداشتید. ولی خداوند كه قدرتش بر آن احاطه داشته و دارد نصیب شما می كند. و خدا بر هرچیز تواناست.


[1] سيره ابن هشام 332/3 - و تاريخ طبري 80/3 - و طبقات ابن سعد ج 2 - و تفسير نمونه، به فارسي ج 22 - از ص 65 به بعد كه در آنجا اصل بيعت در اسلام و فرق آن با انتخابات، و جريان صلح حديبيه، و اصل بيعت با پيامبر و امامان معصوم مفصلا مورد بحث و بررسي قرار گرفته است.